تلنگر

تلنگر

تلنگر

خانهتماس ورود

آخرین مطالب

  • مهریه حسینی
  • دو نفره ها
  • مهریه
  • تلنگر
  • یا حسین علیه السلام
  • سلام
  • درد دل یک جامانده
  • آب را گل نکنید
  • حکایت زبان
  • حکایت چشم چرانی ملا نصرالدین

آخرین نظرات

  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در مهریه حسینی
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در راه رسیدن به خداوند از دیدگاه امام حسن عسگری علیه السلام
  • مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر  
    • مرکز تخصصی نرجس خاتون (س)شاهين شهر
    در گناهی که توبه ندارد!
  • hosna  
    • اَحسَنواالحُسنی
    در تولی و تبری در این روزها
  • نرجس خاتون(س) شاهین شهر  
    • مدرسه علمیه نرجس خاتون شاهین شهر
    در عزادار
  • مدرسه علمیه امام خمینی ره رباط کریم  
    • مدرسه علمیه امام خمینی (ره)-رباط کریم
    در این آل سعود است که در حال سقوط است
  • معتکف  
    • یادداشت یک سرباز نیروی انتظاری
    • دست نوشته های یک طلبه بانو
    در بیا همدیگر را رعایت کنیم
  •  
    • کهف
    در بیا همدیگر را رعایت کنیم
  • نرجس خاتون(س) شاهین شهر  
    • مدرسه علمیه نرجس خاتون شاهین شهر
    در را ه هایی برای کسب آرامش و بازیابی انرژی جسم و روح( 1 )
  • برهاني كودهي  
    • الصَّمصامُ المُنتَقِم علیه السلام
    در زیباترینها
  • برهاني كودهي  
    • الصَّمصامُ المُنتَقِم علیه السلام
    در گفتم عزیز فاطمه من را نمی بری؟
  • منتشلو  
    • شمیم ظهور
    در گفتم عزیز فاطمه من را نمی بری؟
  • قديري اناري  
    • یاس خوشبو ی عالم
    در گفتم عزیز فاطمه من را نمی بری؟
  • پایگاه پویش در ماجرایی است ماجرای سرت
  • رحیمی  
    • محدثه بروجرد
    در سعدی و حجاب
  • سندس  
    • الآصال
    • سُندس
    • سُندُس
    • نورحقیقت
    در راز فریاد آیت الله بهجت(ره) هنگام سلام نماز
  • مریم  
    • عطریاس
    در راز فریاد آیت الله بهجت(ره) هنگام سلام نماز
  • نجوا  
    • تلنگر
    در عکس نوشته
  • محبوبه عظیم زاده آرانی  
    • کریمه
    در عکس نوشته

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".
انواع گریه
ارسال شده در 5 آذر 1393 توسط نجوا در گوناگون

انواع گریه

و جاءو اباهم عشاء یبکون (یوسف ،16)

و (بعد از انجام نقشه خود ) شب هنگام گریه کنان نزد پدرشان امدند.

 

در قر آن چهار نوع گریه و اشک داریم:

1- اشک شوق: گروهی از مسیحیان با شنیدن آیات قرآن اشک می ریختند.  (تری اعینهم تفیض من  الدمع مما عرفوا من الحق) مائده آیه 83

2- اشک حزن و حسرت: مسلمانان عاشق همین که از رسول اکرم (ص) می شنیدند که امکانات برای جبهه رفتن نیست گریه می کردند.( تفیض من الدمع حزنا الا یجدوا ما ینفقون) توبه  آیه 92

3- اشک خوف : همین که آیات الهی بر اولیا تلاوت می شد گریه کنان به سجده می افتادند.( خروا سجدا و بکیا) مریم آیه 58

4:اشک قلابی و ساختگی:همین آیه که برادران یوسف نزد پدر آمدند گریه کنان که یوسف را گرگ خورده است.

 

 

 

 

 

نظر دهید »
سعدی و حجاب
ارسال شده در 5 آذر 1393 توسط نجوا در شعر, گوناگون

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت

تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت

جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش

گر در آیینه ببینی برود دل ز برت

جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت

کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت

راه آه سحر از شوق نمی‌یارم داد

تا نباید که بشوراند خواب سحرت

بارها گفته‌ام این روی به هر کس منمای

تا تأمل نکند دیده هر بی بصرت

هیچ پیرایه زیادت نکند حسن تو را

هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت

بازگویم نه که این صورت و معنی که تو راست

نتواند که ببیند مگر اهل نظرت

(یعنی فقط محارم باید تو را ببینند)

راه صد دشمنم از بهر تو می‌باید داد

تا یکی دوست ببینم که بگوید خبرت

آن چنان سخت نیاید سر من گر برود

نازنینا که پریشانی مویی ز سرت

غم آن نیست که بر خاک نشیند سعدی

زحمت خویش نمی‌خواهد بر رهگذرت

1 نظر »
حوادث روز اول الي چهارم صفر المظفّر
ارسال شده در 5 آذر 1393 توسط نجوا در گوناگون
صفر المظفّر

روز اول
1- شهادت جناب زيد بن على بن الحسين (عليه السلام)
121 قمرى (بنا به نقل شيخ مفيد).
امام زين العابدين (عليه السلام) 11 اولاد ذكور داشت يكى زيد بن على كه بعد از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) از برادران ديگر افضل و مادرش ام ولد بود، او مردى عابد و سخى و شجاع و براى طلب خون امام حسين (عليه السلام) قيام كرد و به جانب كوفه رفت قرّاء و اشراف با او بيعت كردند زيد در زمان خلافت هشام بن عبدالملك خروج نمود و يوسف بن عمر ثققى عامل عراق از جانب هشام آماده جنگ شد بعد از شروع جنگ اصحاب زيد بيعت را شكستند و فرار كردند زيد با جماعت كمى جنگ مى نمود تا شب فرا رسيد و هر دو لشكر از جنگ دست كشيدند و زيد زخم بسيار خورده وتيرى هم بر پيشانى آن مظلوم رسيده بود حجامى آوردند تا تير را از پيشانى او بيرون آورد همينكه تير را بيرون آوردند روح شريف زيد به عالم بقا پرواز كرد جنازه او را برداشتند و در نهر آبى دفن نمودند و قبرش را از خاك و گياه پر نمودند و آب بر رويش جارى ساختند به حجام توصيه كردند به كسى نگويد وقتى كه صبح شد حجام نزد يوسف بن عمر رفت و جاى دفن را نشان داد يوسف بعد از سه روز قبر را شكافت و جنازه را بيرون آورده سرش را جدا كرد به هشام فرستاد، هشام نوشت كه زيد را برهنه بدار كشد او را در كناسه (جائى در كوفه ) برهنه به دار آويختند بعد از زمانى هشام به يوسف نامه نوشت كه جثه زيد را به آتش بسوزاند و خاكسترش را بباد دهد، و موقع شهادت 42 سال داشت (در روز دوم صفر نيز نقل شده ).
ناگفته نماند فرقه زيديّه خود را اتباع زيد مى دانند و بعد از امام زين العابدين به امامت او قائلند و عقيده آنها اين است كه هر علوى فاطمى كه عالم و زاهد و شجاع باشد و خروج به شمشير كند و مردم را دعوت نمايد آن امام است .
جناب زيد در زمان خلافت هشام بن عبدالملك اموى به واسطه فشار و ظلم بنى اميه در كوفه خروج كرد و شربت شهادت نوشيد لذا او را امام دانند و پيروى او را بر خود واجب دانند.
اما جناب زيد هيچ وقت ادعاى امامت نكرد و از سادات بزرگ بنى هاشم بود و در زهد و علم و فضل و فهم و دين و ورع و عبادت و شجاعت و سخاوت برجسته قوم خود بود آن بزرگوار خود را تابع و مطيع برادرش ‍ حضرت باقر (عليه السلام ) مى دانست .
2- ورود اهل بيت عصمت و طهارت و راءس مبارك امام حسين (عليه السلام) و ساير شهداء به شام 61 ق .
به دستور ابن زياد ملعون حاميانش رؤ س مباركه شهدا را به نيزه زده و در پيش روى اهل بيت رسول خدا (صل اللّه عليه و آله و سلم ) مى بردند و ايشان را شهر به شهر و منزل به منزل با شماتت و ذلت كوچ مى دادند و هر گاه يكى از زنان يا كودكان مى گريست نيزه دار با كعب نيزه بر سر ايشان ميزد تا در اول صفر به شام رسانيدند آن روز بر بنى اميه عيد و بر آل محمد روز عزا و بر شيعيان آنها روز حزن بود سپس فرمان داد تا رؤ س شهدا را در ميان محامل و شتران حرم نگهدارند و از دروازه ساعات كه محل اجتماع مردم بود وارد كرده تا مردم بيشتر نظاره كنند.
اجمالا سر مقدس حضرت سيد الشهداء را در طشتى از طلا به پيش يزيد نهادند و بقيه سرها را هم به مجلس وارد نمودند كه يزيد شاد شد و كردند آنچه كردند و شد آنچه شد
اَلا لعنة اللّه على القوم الظالمين .
3- جنگ صفين 37 ق :
در اول صفر سال 37 قمرى روز چهارشنبه جنگ صفين در صحراى صفين آغاز گرديد يعنى جنگ على (عليه السلام) با معاويه و اهل شام (قاسطين )، از هر دو طرف مردم بسيار كشته شدند نزديك بود تمام لشكر معاويه از بين بروند كه معاويه با عمر و بن عاص با مشورت يكديگر حيله انديشيدند كه قرآن را بر سر نيزه ها زنند و برابر لشكر على (عليه السلام) بايستند و بگويند بيائيد قرآن حكومت كند.
چنان كردند و بسيارى از لشكر حضرت على از جنگ دست كشيدند و ناگاه اشعث بن قيس با بيست هزار نفر از ميان لشكر على (عليه السلام) حركت كردند در حالتيكه پيشانيهاى ايشان از كثرت سجود پينه بسته بود و بعضى حافظ قرآن بودند گفتند اهل شام راست مى گويند حضرت فرمود چون قتل شان نزديك است حيله مى كنند اگر اينها به قرآن ايمان داشتند اين قدر مردم كشته نمى شدند گفتند يا على به حكميّت قرآن راضى باش والّا تو را مى كشيم على (عليه السلام) فرمود اينها قصدشان قرآن نيست قرآن را بهانه كردند حضرت هر چه نصيحت داد قبول نكردند چون چنين ديد فرمود اختيار با شماست باتفاق لشكر معاويه عمر و بن عاص از آن لشكر انتخاب شد و حضرت فرمود عبدالله بن عباس هم از اين لشكر واگر راضى نيستيد مالك بن اشتر نخعى برود اشعث و جماعت قرآء لشكر على (عليه السلام) گفتند ما راضى به حكميّت اين دو نفر نيستيم بلكه به ابوموسى اشعرى راضى هستيم حضرت غضبناك شد فرمود
لا راءى لمن لا يطاع .
يادآورى مى شود اشعث بن قيس فتنه حكمين در صفين و خروج خوارج در جنگ نهروان است ، زوجه اش ام فروه دختر ابوبكر و دخترش جعده قاتل امام حسن (عليه السلام) و پسرش محمد بن اشعث به جنگ امام حسين (عليه السلام) حاضر شد و خود آن ملعون شريك ابن ملجم در قتل حضرت على بود و 40 روز بعد از شهادت على (عليه السلام) در كوفه به جهنّم واصل شد.
ابوموسى با عمر و بن عاص در دومة الجندل كه قلعه ايست بين مدينه و شام جمع شدند تا حكم كنند عمر و بن عاص به ابوموسى گفت معاويه پسر مرد آزاد شده از طرف پيغمبر است و حضرت على (عليه السلام) قاتل عثمان را در جوار خود پناه داده من معاويه را از خلافت خلع مى كنم تو نيز على را از خلافت خلع كن بعد از خلع ايندو اگر صلاح باشد عبدالله بن عمر را به خلافت نصب كنيم و اگر صلاح نباشد امر را بشورى گذاريم .
ابوموسى پسنديد و گفت فردا نزد مردم حاضر شويم و اين سخن را بگوئيم ، فردا ابوموسى به عمر و بن عاص گفت تو بايست و معاويه را از خلافت خلع كن عمر و عاص مكار گفت من هرگز بر تو پيشى نمى گيرم تو در ايمان و هجرت از من اسبق هستى ، عبدالله بن عباس گفت اى ابوموسى اين مرد تو را فريب داد ولى ابوموسى گوش نداد و گفت اى مردم من على و معاويه را از خلافت خلع كردم كسى را كه اهل به خلافت مى دانيد انتخاب كنيد انگشتر خود را از دست بيرون كرد و گفت من على را از خلافت خارج كردم ، عمروبن عاص گفت اى مردم آنچه ابوموسى گفت شنيديد منهم على را از خلافت خلع كردم و خلافت را بر معاويه بن ابى سفيان ثابت نمودم كه احق است از على ، من انگشتر خود را در نصب معاويه در انگشت مى كنم ، سپس ‍ ابوموسى و عمروعاص به يكديگر فحش و دشنام دادند و دست به گريبان شدند.
ابوموسى از ترس اصحاب امير المؤ منين (عليه السلام) و شماتت مردم بر ناقه خود سوار شد و به مكه معظمه رفت و مجاور بيت الله الحرام گرديد.
و حضرت امير المؤ منين (عليه السلام) به كوفه و معاويه به شام برگشت ، بعضى گويند اين جنگ صد و ده روز طول كشيد و بعضى گويند 14 ماه ، صفين موضعى است كنار شط فرات بين موصل و حلب قرار گرفته .
در حبيب السير آمده بعد از قضيّه حكمين عده اى اظهار كردند كه اين تحكيم خطاست و ما كسى را به امامت احق و اولى از على (عليه السلام) نمى شناسيم هر كس را كه غير از على باشد رفض مى كنيم يعنى ترك مى كنيم و اين جماعت به روافض مشهور شدند.

تذكر:
1- عمر و بن عاص در جنگ صفين بالاى منبر به صداى رسا گفت اى ارتش على و معاويه ، هشيار باشيد همان طوريكه من انگشتر را از انگشت كوچك دست راست خارج مى كنم و به انگشت كوچك دست چپ مى نمايد على را از خلافت عزل و معاويه را به خلافت نامزد كردم از آن زمان معاويه دستور داد پيروان من انگشتر را به انگشت كوچك دست چپ نمايند (برخلاف دستور شرع ).
2- عده اى از علماى اهل سنت نوشته اند كه اسم سنّى را معاويه بر تابعين خود نهاد در ساليكه على (عليه السلام) شهيد شد مردم به سر معاويه جمع شدند معاويه به اينها اهل سنت ناميد يعنى اهل طريقت زيرا اتفاق كردند به اطلاعت معاويه بعد از اينكه بر طريقه على (عليه السلام) بودند.
روز سوم
ولادت با سعادت امام محمد باقر عليه السّلام 57 قمرى در مدينه و عده اى در اول ماه صفر نوشته اند.
روز چهارم
1- بدستور يوسف ثقفى حاكم كوفه بعد از سه روز زيد بن على بن الحسين (عليه السلام) را از قبر بيرون آورده و سرش را بريدند و به دار آويختند 121 ق و شرحش در اول صفر گذشت .
2- انقراض خلافت بنى عباس 656 ق .
مستعصم باللّه سى و هفتمين از خلفاى عباسى و آخرين خليفه در چهارم صفر سال 656 ق هلاك شد خلاصه موضوع از اين قرار است :
هلاكوخان برادر خود را به جهت تسخير بغداد روانه ساخت ابن علقمى وزير شيعه و مورد علاقه خليفه بود به مستعصم گفت مصلحت نيست سالى اين قدر از اموال به لشكر مصرف مى شود خوبست لشكريان بشغل و صنعتى مشغول شوند كه مخارج آنها جزء خزانه سلطنتى گردد خليفه چون پول دوست بود قبول كرد و ابن علقمى مشورت كرد كه چه كنم گفت لشكر مغول نمى تواند سپاه بغداد را شكست دهد و خليفه را غافل كرد.
خبر رسيد كه سپاه هلاكوخان نزديك بغداد رسيد، لشكرى به مقابله هلاكوخان فرستاد جنگ مغلوبه شد از ابن علقمى مصلحت پرسيد گفت بايد خليفه خود برود و با اجناس نفيسه و نقود امر را به مسالمت خاتمه دهد.
مستعصم چهارم صفر با دو پسرش و بسيارى از علماء و سادات پيش ‍ هلاكوخان رفتند چون وارد شدند خليفه و دو پسرش را گرفتند به اتفاق صلاح در قتل خليفه ديدند لذا امر كرد خليفه را با جمعى از عباسيين به قتل رسانيدند و بعد از او احدى از عباسيين پرچم خلافت بر پا ننمود و عباسيين پانصد و بيست و چهار سال سلطنت كردند و 37 نفر از آنها حكومت كرده .
روز هفتم : ولادت با سعادت حضرت امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در منزل ابواء بين مكه و مدينه سال 128 ق
والده معظمه آن حضرت حميده از بانوان دانشمند بود و لقب شريف اين بزرگوار كاظم و كنيه مشهورش ابوالحسن و ابوابراهيم است .
2- وفات سيّد اجل علامه نسب شناس جمال الدين سيد احمد بن على بن حسين بن على بن مهنا بن عنبه اصغر حسنى داودى در كرمان سال 828 ق از علماى اماميه نسب شناس اوائل قرن نهم و نسب شريفش به 18 واسطه به امام حسن مجتبى (عليه السلام) ميرسد. اين مرحوم صاحب كتاب عمدة الطالب فى نسب آل ابيطالب است و مدت 12 سال نزد سيد بن معيّه تحصيل فقه - حديث - علم نسب و غير ذلك نموده و اين سيّد مقطوع النسل است و دو كتاب عمدة الطالب دارد يكى كبرى و ديگرى صغرى و كتاب انساب آل ابيطالب و التحفة الجماليه و تحفة الطالب و بحرالانساب از تاءليفات اوست .
نظر دهید »
شعر به مناسبت بسیج....
ارسال شده در 5 آذر 1393 توسط نجوا در شعر

بسم الله الرحمن الرحیم

بسیج ای دست و بازوی ولایت

خط سرخ عزل تا بی نهایت

تورا نشناختن حق ناشناسیست

تعارض با تو کفر وناسپاسیست

بسیجی سست و بی حال است آیا

زبان غیرتش لال است آیا

بسیجی از چه رو خاموش ماندی

زبان بستی سراپا گوش ماندی

نمی بینی مگر دجاله هارا

سرود شوم نفی لاله ها را

ببین نشخوار صبح وشامشان را

طنین طعنه و دشنامشان را

علی را بی عدالت نام دادند

ولایت را وکالت نام دادند

به سر اندیشه هایی خام دارند

ولی داعیه اسلام دارند

کدام اسلام اسلامی که مرده ست

سرتسلیم بر شیطان سپرده ست

بسیجی سست و بی حال است آیا

زبان غیرتش لال است آیا

بسیجی تابع اسلام ناب است

لقایش تیغ سرخ آفتاب است

کدام اسلام اسلام حسینی

که جاری شد زلبهای خمینی

نگه کن بلبلان این چمن را

بلوچ وترک و ترکمن را

بسیجی شیعه و سنی ندارد

به فرمان ولی سر می گذارد

خمینی گفت سر گردان نباشید

اسیر دست نامردان نباشید

شاعر:مرحوم آقاسی

نظر دهید »
کلیپ غیبت
ارسال شده در 3 آذر 1393 توسط نجوا در فیلم

دانلود فایل

نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • سرگرمی
    • جملات تکان دهنده
    • آشپزی ساده
    • عکس نوشته
  • داستان
  • شعر
    • انتظار
    • امام حسن علیه السلام
    • امام حسین علیه السلام
    • امام رضا علیه السلام
  • فیلم
  • گوناگون
  • شهدا
  • روانشناسی
    • زندگی مشترک
  • کلام نور

اذکار ایام هفته

amar

امارگیر حرفه ای سایت


ریزگردها | روانشناسی
آموزش زبان | مسکن قزوین
کرمان | کوله پشتی

امارگیر حرفه ای وبلاگ و سایت

نوا

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان